خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ | ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار | کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به موییست، هوش دار | غمخوار خویش باش! غم روزگار چیست
معنیِ آب زندگی و روضه ارم | جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست؟
مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند | ما دل به عشوه که دهیم؟ اختیار چیست؟
راز درون پرده چه داند فلک؟ خموش! | ای مدعی، نزاع تو با پرده دار چیست؟
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست | معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست | تا در میانه خواسته کردگار چیست
(حافظ)
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا | فِراغت از تو مُیسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعَت خویش | بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم، | به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سروِ بلند ایستاده بر لب جوی | چرا نظر نکنی یار سروبالا را؟
شمایلی که در اوصاف حُسن ترکیبش | مجالِ نُطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخِ زیبا نظر خطا باشد؟ | خطا بود که نبینند روی زیبا را
به دوستی، که اگر زهر باشد از دستت | چنان به ذوقِ ارادت خورم، که حلوا را
کسی ملامتِ وامِق کند به نادانی | حبیب من، که ندیدست روی عَذرا را
گرفتم آتشِ پنهان خبر نمیداری | نگاه مینکنی آبِ چَشمِ پیدا را؟
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی | چو دل به عشق دهی دلبرانِ یَغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست | که آخِری بود آخر، شبانِ یلدا را
(سعدی)
بــــــهار دلـــکَش رســـــید و دل به جــا نباشد | از آن کــــه دلــــبر دمـــــی به فکـــــر ما نباشد
در این بـــهار ای صــــنم بیـــا و آشــــتی کــن | که جنــــگ و کــــین، با مــــن حزین، روا نـباشد
صبحدم بلبل، بر درخت گل، به خنده می گفت | نازنیـــــنان را، مهجبیـــنان را، وفــــــا نباشـد
اگــــر کـــــه با این دل حـــزین تو عـهدُ بستی | عزیز مـــــن، با رقـــیب مـــن، چـــرا نشستی؟
چرا دلــــــم را، عــزیـــز مـــن، از کــینه خستی بیــــا
در بــرم، از وفـا یک شب، ای مه نَخْشَب | تـــازه کــــن، عهـــدی، کـــــــه بــــر شکـــستی
(عارف قزوینی) [در بعضی از منابع این تصنیف یه ملکالشعرای بهار نسبت داده شده است]
کرشمه
هزارو جهدو بکردم که سر عشقو بپوشم \
نبودو بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوشو بودم از اول که دل به کس نسپارم\
شمایل تو بدیدم نه عقل ماندو نه هوشم
مرا به هیچو بدایو من هنوزو برانم\
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
نصیرخوانی
به حریم خلوت خود شبی / چه شود نهفته بخوانیم\
به کنار من بنشینیو / به کنار خود بنشانیم
من اگر چه پیرم و ناتوان / تو مرا ز درگه خود مران\
که گذشته در غمت ای جوان / همه روزگار جوانیم
به هزارو خنجرم ار عیان [ هاهاهه- هاهاهه- هاهاهه- ها- هاهاها ( ۱۲۳−۱۲۳−۱۲۳−۱−۱۲۳ ) ] \
زند از دلم رود آن زمان [ آها -هاها -هاها - هاها - ها - هاهاها (۱۲ − ۱۲ − ۱۲− ۱۲ - ۱ - ۱۲۳) ]
که نوازد آن مه مهربان/ به یکی نگاه نهانیم \
به یکی نگاه نهانیم
طوسی
دل عاشه هه هق / به پیغامی بسازه [هه - هه - هه - ه (۱۲۳۴۵۶۷)] \
خمار آلوده باهاهااا / جااامی بساهاهازه
مرا کیفیت چشم تو کا[فی - هی هی -هی هی - هی هی هی (۱۲−۱۲−۱۲−۱۲۳) ست \
[یاهه هاها ، آهه هاهه - هاها هاها ، هاهه هاهه - آهه هاهه - آهه هاهه - آهه هاهه]
ریاضت کش / ببادامی بساهاهازه
مثنوی
بشنو از نی / چون حکایت / میکن ۱۲۳۴۵۶۷ د\
از جداییها شکایت / می یی یی کن ۱۲۳۴۵۶۷ د
کز نیستان تا مرا ببریدهاند ۱۲۳۴۵۶۷\
آهاها هاها - هه هه هاها
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند ۱۳۲۳۴۵۶۷
[تغییر پرده]
سینه خواهم شرحه شرحه از فرا ۱۲−۱۲−۱۲−۱ ق\
تا بگویم شرح درد / اشتیا ۱۲−۱۲−۱۲−۱ ق
تا بگویم شرح درد ااااااشتیا ۱۲−۱۲−۱۲−۱۲۳ ق
[تغییر پرده]
من به هر جمعیتی نالان شد ۱۲−۱۲−۱۲۳ م\
جفت بدحالان و خوشحالان شد ۱۲−۱۲−۱۲۳ م
جفت بدحالان و خوشحا / لاااااان شد ۱۲−۱۲−۱۲۳ م
هرکسی از ظن خود شد یار من ۱۲۳−۱۲۳−۱۲۳−۱−۱۲۳ \
از درون من نجست اسرار من ۱۲−۱۲−۱۲−۱۲−۱−۱۲۳
از درون من نجست اسراااااار من ۱۲۳۴۵۶۷