شعرآواز

شعرهای آواز ها و ترانه های تصانیف

شعرآواز

شعرهای آواز ها و ترانه های تصانیف

ابوعطا- استادشجریان و لطفی و حافظ و سعدی و عارف قزوینی - خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟| ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست ؟

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ | ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست 

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار | کس را وقوف نیست که انجام کار چیست 

پیوند عمر بسته به موییست، هوش دار | غمخوار خویش باش! غم روزگار چیست 

معنیِ آب زندگی و روضه ارم | جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست؟ 

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند | ما دل به عشوه که دهیم؟ اختیار چیست؟

راز درون پرده چه داند فلک؟ خموش! | ای مدعی، نزاع تو با پرده دار چیست؟ 

سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست | معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست 

زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست | تا در میانه خواسته کردگار چیست

 (حافظ)


 اگر تو فارغی از حال دوستان یارا | فِراغت از تو مُیسّر نمی‌شود ما را 

تو را در آینه دیدن جمال طَلعَت خویش | بیان کند که چه بودست ناشکیبا را 

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم، | به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

 به جای سروِ بلند ایستاده بر لب جوی | چرا نظر نکنی یار سروبالا را؟ 

شمایلی که در اوصاف حُسن ترکیبش | مجالِ نُطق نماند زبان گویا را 

که گفت در رخِ زیبا نظر خطا باشد؟ | خطا بود که نبینند روی زیبا را 

به دوستی، که اگر زهر باشد از دستت | چنان به ذوقِ ارادت خورم، که حلوا را 

کسی ملامتِ وامِق کند به نادانی | حبیب من، که ندیدست روی عَذرا را 

گرفتم آتشِ پنهان خبر نمی‌داری | نگاه می‌نکنی آبِ چَشمِ پیدا را؟ 

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی | چو دل به عشق دهی دلبرانِ یَغما را 

هنوز با همه دردم امید درمانست | که آخِری بود آخر، شبانِ یلدا را 

(سعدی)


بــــــهار دلـــکَش رســـــید و دل به جــا نباشد | از آن کــــه دلــــبر دمـــــی به فکـــــر ما نباشد 

در این بـــهار ای صــــنم بیـــا و آشــــتی کــن | که جنــــگ و کــــین، با مــــن حزین، روا نـباشد 

صبحدم بلبل، بر درخت گل، به خنده می گفت | نازنیـــــنان را، مه‌جبیـــنان را، وفــــــا نباشـد 

اگــــر کـــــه با این دل حـــزین تو عـهدُ بستی | عزیز مـــــن، با رقـــیب مـــن، چـــرا نشستی؟ 

چرا دلــــــم را، عــزیـــز مـــن، از کــینه خستی بیــــا 

در بــرم، از وفـا یک شب، ای مه نَخْشَب | تـــازه کــــن، عهـــدی، کـــــــه بــــر شکـــستی

(عارف قزوینی) [در بعضی از منابع این تصنیف یه ملکالشعرای بهار نسبت داده شده است]


لینک این آواز و موسیقی زیبا در یوتیوب

تصنیف افتخار آفاق استاد شجریان در دستگاه سه گاه


 افتخار همه آفاقی یو منظور منی ، تو منظور منی
شمع جمع همه عشاق و ، به هر انجمنی ، به هر انجمنی
به سر زلف پریشان تو ، دلهای پریش
همه خو کرده چو عارف
به پریشان سخنی (وطنی)
* ، پریشان سخنی (وطنی )*
ز چه رو شی شه ی دل میشکنی
تیشه بر / ری شه ی جان از چه زنی
سیم اندام و/  ولی سنگ دلی
سست پیمانی و پیمان شکنی، تو پیمان شکنی


اگر درد من به درمان رسد چه می شه
شب هجر اگر به پایان رسد چه می شه
اگر بار دل به منزل رسد چه گردد
سر من اگر به سامان رسد چه می شه
زغمت خون می گریم، بنگر چون می گریم
ز مژه دل می ریزد ،ز جگر خون می آید
،ز جگر خون می آید
افتخار دل و جان می آید یار بی پرده عیان می آید



خواننده: استاد شجریان
شاعر: عارف قزوینی
آهنگساز:فرامرز پایور
دستگاه: سه گاه
آلبوم: بهار دلکش
تار: داریوش پیر نیاکان


* عارف " پریشان وطنی " سروده ولی استاد شجریان "پریشان سخنی"  خوانده اند.