هزاردستان به چمن / دوباره آمد به سخن / که ای خسته از رنج دی / ببین جشن گلهای من
بکن دل ز نقدینه جان / بنه در کف می فروش / کنار گل و لاله دو جامی بزن
بنوش و چشم از مهر و مه بپوش / مکش منت آسمان به دوش
مده دست و با دست بی نمک / نمک جز لب با نمک
جزای کردار ستم دیدگان دهد نفخه صور / دوای درد دل دلدادگان بود شور و نشور
بسوزد از شرّ بشر یکسر خشک و تر / نماند آخر زین حیوان اثر
نیارزد این جهان بدین که بهر دل دل شکنی / برون کنی پیرُهنی از تنی
مکن این طنازی با ما / عبث به خود مینازی جانا / ازین بلند پروازی دانم / کاخر شکار بازی جانم
همه شب سر بردن به یک دل دو جا / نگران کاین دوران نماند به جا
تو مشو مایه آوارگی دست من و دامان تو / بنما چاره بیچارگی ما و عهد و پیمان تو
ریشه گر حاصلش این بار نیست تو مده لاله دگر خار چیست /
جاهد این میکده را آب گرفت / کس در این معرکه هشیار نیست.
خواننده: قمر الملوک وزیری
شاعر و آهنگساز: محمدعلی امیرجاهد
دستگاه موسیقی: چهارگاه
کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و
نانی باید و آنگاه آوازی...
در قناری ها
نگه کن در قفس، تا نیک دریابی
کز چه در آن
تنگناشان باز، شادی های شیرین است.
کمترین تحریری از یک زندگانی،
آب،
نان،
آواز، آب، نان، آواز آااااااوااااااز
ور فزون تر
خواهی از آن، گاهگه پرواز
ور فزون تر
خواهی از آن، شادیِ آغاز
ور فزون تر،
باز هم خواهی، بگویم باز 2
آنچنان بر ما
به نان و آب، اینجا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نباشد (تحریر زیبا)
اگر آوازی نباشد، نباشد، اگر آوازی نباشد
اگر آوازی نباشد
شوق پروازی نخواهد بود.
آب،
نان،
آواز، آب، نان، آواز آب، نان، آواز آب، نان، آواز
ور فزون تر،
باز هم خواهی، بگویم باز 2
خواننده: همایون شجریان
شاعر: محمد رضا شفیعی
کدکنی
آهنگساز: علی قمصری
دستگاه: چهارگاه
درباره آب نان آواز
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخههای شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش بحال روزگار
خوش بحال چشمهها و دشتها
خوش بحال دانهها و سبزهها
خوش بحال غنچههای نیمهباز
خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش بحال جام لبریز از شراب
خوش بحال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه ی رنگین نمیپوشی بکام
باده ی رنگین نمیبینی به جام!
نقل وسبزه در میان سفره نیست...
جامت از آن می که میباید تهی است؛
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ...
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ ...
خواننده: استاد محمدرضا شجریان
آهنگساز: استاد حسین یوسف زمانی
شاعر: استاد فریدون مشیری
دستگاه: چهارگاه و افشاری
گوشه(ها):